توابین چه هدفی را دنبال می‌کردند؟
نوشته شده توسط : داش حسین

مدتی پس از واقعه كربلا، كوفه تحت ‏حاكميت ‏شوم امويها و عامل آنها عبيد الله بن زياد بود. در آن موقع گرچه شيعيان سركوب شده بودند، اما هنوز خطر عمده همان شيعيان بودند. مشكل شيعيان درکوفه از دو جهت‏بود، يكى از ناحيه امويان و ديگر از سوى اشراف و بسيارى از كوفيان كه در كربلا به جنگ امام حسين(ع)رفته و لزوما موضع ضد شيعى داشتند. اكنون كه گروهى از شيعيان در صدد بودند تا انتقام امام حسين (ع) را بگيرند، لاجرم با خود مردم كوفه نيز درگير بودند.


با هلاكت ‏يزيد در سال شصت و چهار، بتدريج وضع بنى‏اميه رو به وخامت گذاشت و شام براى آينده حكومت دچار درگيرى و آشفتگى شد، اين درگيرى بين طرفداران عبدالله بن زبير از يك طرف و حاميان مروان بن حكم از طرف ديگر بود. پيامد چنين مساله‏اى ضعف حاكميت ‏بنى‏اميه در عراق بود كه پس از مدتى به برچيده شدن حاكميت آنها انجاميد، تا اينكه عبدالملك در آغاز دهه هفتاد باز عراق را به زير سلطه امويها درآورد. شيعيان از اين فرصت استفاده كردند و در ادامه تلاشهايى كه از سال شصت و يك به بعد براى آماده ساختن نيروها و تهيه سلاح صورت داده بودند، شروع به جمع آورى نيرو كردند. چهار نفر از شيعيان معروف كوفه، مسيب بن نجبه، عبد الله بن سعد بن نفيل، رفاعة بن شداد و عبد الله بن وال، در كنار سليمان (از صحابه پيامبر (ص) و از ياران امام على (ع) كار سازماندهى مردم را به عهده گرفتند. در جلسه‏اى كه تشكيل شد، بسيارى از شيعيان معروف كوفه در آن شركت كردند. رهبران شيعه در اين گردهمايى به سخنرانى پرداخته و تكيه كلام آنها جبران ظلمى بود كه در حق اهل بيت پيامبر (ص) كرده و او را تنها گذاشته بودند. آنها با استناد به آيه شريفه
يا قوم انكم ظلمتم انفسكم باتخاذكم العجل فتوبوا الى بارئكم فاقتلوا انفسكم (8)
در پى توبه و كشته شدن خويش بودند تا خطاى خود را جبران كنند. سلیمان در اولين اقدام خود نامه‏اى به سعد بن حذيفة  كه از شيعيان و ساكن مدائن بود نوشت و از او خواست تا در صورت تمايل همراه ديگر شيعيان مدائن - كه از جمله شهرهاى شيعه‏نشين معروف است - به يارى آنها بشتابند. او گفت كه آنها زمان و مكان خروج را معين كرده - اول ربيع الاول سال 65 - و آنها نيز افراد و تجهيزات لازم را فراهم كنند و محل آن ‏«نخيله‏» لشكرگاه معروف كوفه خواهد بود.

زمانى كه توابين، جنبش خود را آغاز كردند، شهر كوفه و بصره در دست عمال عبد الله بن زبير بود. عبيد الله بن زياد با شنيدن اخبار شام، از عراق فرار كرد و به علت اين كه تشكيلات ديگرى براى جايگزينى وجود نداشت، عبد الله بن زبير كه از سال شصت و يك به بعد در مكه قدرت را به دست گرفته بود، عمال خود را روانه عراق كرد و بدين صورت ‏«شرق اسلامى‏» به دست زبيرى‏ها افتاد. در اين زمان شخصى به نام عبد الله بن يزيد انصارى در مقام حاكم و ابراهيم بن محمد بن طلحه مسئول امور خراج در اين شهر بودند.
اشراف كوفه كه هميشه در باطن و ظاهر، به حمايت از بنى‏اميه مى‏پرداختند، با شنيدن ظهور احتمالى يك حركت‏شيعى، دست‏به دامن آل زبير شده و پيرامون او را گرفتند. جمعيت‏شيعيان و نيز كسانى كه متمايل به آن بودند نیز گرد سليمان جمع شدند.

مساله مهم براى توابين عكس العملى بود كه مى‏بايد در قبال اشراف و نيز حاكميت كوفه داشته باشند. اين دو مساله در ارتباط با يكديگر بود، هم بدان دليل كه شهر در دست ‏حاكم زبيرى آن بود و هم اينكه اشراف جزو حاميان اين حكومت ‏بودند و طبعا شيعيان نمى‏توانستند با آنها وارد درگيرى شوند.
عبد الله بن يزيد والى زبيرى شهر در آغاز با اتخاذ يك موضع فريبكارانه كوشيد، تا توجه شيعيان را به سوى شام جلب كرده و آنها را به سوى سپاه اعزامى شام كه عبيد الله بن زياد فرماندهى آن را بر عهده داشت ‏بفرستد. او گفت كه اگر آنها به دنبال قاتلين حسين بن على (ع) هستند روشن است كه قاتل حسين بن على ابن زياد است، در اين صورت توابين نمى‏بايست در داخل شهر كشت و كشتارى به راه بيندازند. چنين رفتارى موجب شد تا شيعيان به صورت علنى فعاليت ‏خود را آغاز كنند و براى رفتن به سمت‏ شام خود را تجهيز نمايند.

رفتن به سمت‏ شام، مورد رضايت ‏خود سليمان نيز بود زیرا و ی نیز معتقد بود که  مسبب اصلى ماجرا عبيد الله بن زياد است.
در همين گير و دار، مختار كه از شيعيان معروف بود، به كوفه آمد. او معتقد بود كه چنين كارى تنها سبب كشته شدن شيعيان خواهد شد. اين تبليغات سبب شد كه عده‏اى از شيعيان گرد او جمع شوندو حدود يك چهارم كسانى كه با سليمان بيعت كردند، به هواخواهى از مختار پرداختند.
در اين زمان مروان در شام بر ضحاك بن قيس غلبه يافته و سپاهى را به سمت عراق اعزام كرد. روشن بود كه توابين نمى‏توانستند در برابر آنها ايستادگى كنند. حاكم زبيرى كوفه نيز از موضع اولى خود برگشته و پيامى نزد سليمان فرستاد تا اندكى صبر كند كه او نيز سپاهى آماده نمايد تا با هم در مقابل عبيد الله بن زياد ايستادگى كنند.  دليل اين موضع جديد آن بود كه به هر روى حجاز در معرض خطر جدى از ناحيه شام قرار داشت. بويژه كه اگر توابين شكست مى‏خوردند، شاميان در حمله به عراق جدى‏تر مى‏شد. سليمان در آن زمان اين پيشنهاد را نپذيرفت. او مى‏گفت كه در صورت پذيرش اين همكارى، تعدادى از نيروها متفرق خواهند شد و ما ديگر نمى‏توانيم چنين سپاهى را فراهم آوريم.

توابين در آغاز به سمت كربلا رفتند و در كنار مزار حسين بن على (ع) پس از گريه و زارى فراوان از خدا خواستند تا توبه آنها را بپذيرد. پس از آن يكايك با امام شهيد وداع كرده،  به سمت جصاصه و از آنجا به انبار و منطقه صدور رهسپار شدند. مسير حركت آنها به سوى شام بود و لذا به سوى نقطه هيت و بعد از آن به قرقيساء رفتند. در آنجا زفر بن حارث، كه جزو مخالفين حكومت مروان پس از درگيريهاى داخلى شام بود، از توابين استقبال كرد و با تجهيز آنها، آگاهيهايى نسبت‏به منطقه درگيرى در اختيار آنها نهاد. بعد از آن به سمت‏ سپاه شام حركت كردند.

هنگامى كه فاصله چندانى با دشمن نداشتند مسيب بن نجبه با شمارى از توابين به عنوان نيروهاى مقدم به سوى دشمن رفت و با يك حمله سپاه مقدم آنها را فرارى داده و غنائمى نيز از آنها گرفت. پس از آن دو سپاه به يكديگر رسيدند. دشمن اموى پيشنهاد كرد اكنون پس از مردن مروان، حكومت فرزند او عبد الملك را بپذيرند. در مقابل، توابين چون شيعه بودند، گفتند: آنها عبد الملك را به خاطر قتلها و كشتارهايى كه كرده تحويل آنها دهند. پس از آن به همراهى يكديگر سراغ عبد الله بن زبير رفته او را خلع كنند و آنگاه حكومت را به دست اهل بيت پيامبر (ع)، بسپارند. طبيعى بود كه هيچكدام زير بار يكديگر نروند.

درگيرى آغاز شد. روز اول دشمن شكست‏خورد، اما از آنجا كه در روزهاى بعد همواره نيروهاى تازه نفس دشمن بدانها ملحق مى‏شد و تعدادشان افزايش مى‏يافت، بتدريج فشار بر توابين شديدتر شد. به سپاه دوازده هزار نفرى كه همراه حصين بن نمير بود، روز دوم هشت هزار نفر ديگر اضافه شدند و روز سوم جنگ، سليمان و پس از آن مسيب بن نجبه به شهادت رسيدند. مدتى بعد عبد الله بن وال كه قرار بود پس از آن دو، فرماندهى را بپذيرد، به شهادت رسيد. فرمانده ديگر توابين، عبد الله بن سعد، نيز به شهادت رسيد. هنگامى كه نوبت‏به رفاعة بن شداد رسيد، بقاياى سپاه را جمع آورى كرده و شبانه به سمت عراق بازگرداند.

قرار بود شيعيان مدائن و بصره بدانها ملحق شوند، اما آنها نتوانستند به موقع خود را به توابين برسانند. حدود يكصد و هفتاد نفر از شيعيان مدائن و سيصد نفر از شيعيان بصره به رهبرى مثنى بن مخربة در حالى كه به سوى توابين مى‏آمدند، با بقاياى توابين، كه به عراق باز مى‏گشتند، برخورد كرده و آنها نيز برگشتند. بدين صورت جنبش توابين بدون نتيجه ملموسى خاتمه يافت.
در اينجا به بيان چند نكته درباره توابين مى‏پردازيم:
الف: با توجه به شواهدى كه گذشت، مى‏توان به خوبى در مورد عقيده دينى توابين قضاوت نمود. اين عقيده بر مبناى يك ‏«تشيع اعتقادى‏» بنا شده كه اصليترين ركن آن، اعتقاد به امامت است. واگذارى امامت جامعه به اهل بيت(ع) به طور مكرر در كلمات توابين به چشم مى‏خورد. علاوه بر آن، عمل به سيره امام على (ع) نيز مؤيد همين‏«تشيع اعتقادى‏» است.

ب: نكته ديگر وجود نوعى حالت روحى خاصى است كه در ميان توابين وجود داشته است. آنها كسانى بودند كه به هر دليل در واقعه كربلا شركت نكردند و زمانى به خود آمدند كه ذريه پيامبر (ع) فجيع ترين صورتى به شهادت رسيده و خانواده آنها به حال اسارت در كوفه عبور داده شدند. كوفيها بشدت مورد نكوهش قرار گرفته و افرادى چون زينب، ام كلثوم و امام سجاد (ع )آنها را سخت ملامت كردند. نتيجه اين واقعه و چنان برخوردى از سوى اهل بيت(ع) با آنها، ايجاد احساس گناه شديد در مردم كوفه بود كه به دنبال آن عذابى سخت وجدان دينى آنها را آزار داد. اين بيشتر بدان دليل بود كه آنها خود را مقصر مى‏دانستند، زيرا آنان امام را به كوفه دعوت كرده بودند.
تنها چيزى كه مى‏توانست آنها را تسكين دهد، از بين بردن آثار روحى اين گناه بود. اگر چه آنها يكى از طرق اين تطهير را كشتن قاتلين امام حسين (ع) مى‏دانستند، اما گويا شهادت براى آنها گواراتر بود، چون احساس مى‏كردند كه در برابر اين كوتاهى، حتى با كشتن قاتلان امام حسين (ع) نمى‏توانند وجدان خود را آرامش و آسودگى بخشند. آنها با علم به وجود سپاه انبوهى كه از شام به همراهى ابن زياد مى‏آمدند، كمترين ترديدى در جنگ با آنان به خود راه ندادند.
توابين از نظر سياسى ارزيابى درستى از وقايع و جريانات در كوفه نداشتند. فكر تسخير كوفه و كشتن قاتلان حسين بن على(ع)و تجهيز عراق در برابر شام، كمتر براى آنها مطرح بود. افكارى كه بعدها مختار آنها را دنبال كرد.

براى آنها يك چيز اهميت داشت و آن ‏«توبه‏» بود. توبه‏اى كه با «شهادت‏» به دست مى‏آمد. هنگامى كه در آخرين لحظات جنگ، رفاعة بن شداد مى‏خواست ‏بقاياى توابين را از صحنه دور كند و به عراق بازگردد، افرادى از «توابين‏» اعتراض كردند. كنانى نامى گفت: آنچه را من مى‏خواهم، جز چيزى است كه تو در پى آنى. من ملاقات با پروردگارم، ملحق شدن به برادرانم و خارج شدن از دنيا را خواهانم. پس از آن در حمله‏اى به شهادت رسيد. جملات و اشعارى كه از توابين در جريان حملات به سپاه شام روايت‏شده، همگى متضمن مفهوم توبه و تجلى آن در رفتن از اين دنيا و كسب فيض شهادت است. سليمان بن صرد در آغاز جنگ فرياد مى‏زد: اى شيعيان آل محمد! بين شما و شهادت، و ورودتان به بهشت و جز پرواز كردن روحتان، توبه و وفاى به عهد فاصله‏اى نيست.
 بر گرفته شده از:
گروه فرهنگ و هنر سیمرغ
منبع: hawzah.net

 




:: موضوعات مرتبط: بزرگان , ,
:: برچسب‌ها: توابین , آخر کار توابین , امام حسین , خدا , مختار , قیام , کربلا , عاشورا , کوفه , بصره , امام علی , شیعه , سلیمان , شام , جنگ , ضحاک , شهادت , توبه , تواب , قاتلین حسین ,
:: بازدید از این مطلب : 794
|
امتیاز مطلب : 61
|
تعداد امتیازدهندگان : 19
|
مجموع امتیاز : 19
تاریخ انتشار : 29 / 7 / 1389 | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: